ويکتوريا دختر زيبا و باهوش پنج ساله اي بود.

يک روز که همراه مادرش براي خريد به فروشگاه رفته بود، چشمش به يک گردن بند مرواريد بدلي افتاد که قيمتش 10/5 دلار بود، دلش بسيار آن گردن بند را مي خواست. پس پيش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برايش بخرد. ادامه مطلب.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

احقاق جلوه ی بهار رمان ATRIN FC Ryan آموزش زبان عربی خورشید دست نوشته های یک نویسنده دیوانه Tammy jordyne7h8bih HomePage